یه دخترشاد
پنج شنبه 89 مهر 15 :: 10:48 عصر :: نویسنده : مرضیه عیاری
بذارشباروزبشه وروزادوباره شب بشه بذارهواابری بشه شایدزمین ادب بشه بذارکسی که قلبشوبسته به روی عاشقی ازدست ما که عاشقیم یه جوری جون به لب بشه چی کارداریم که آسمون آفتابیه یابارونی دخترشاه پریون توخونشه یا مهمونی
میترسم ازاون روزی که بهم بگی نمیتونی بذارزمین بگرده وستاره هانوربپاشن تمام عاشقاباهم سریه ساعتی پاشن دنیابیفته دستشون عاشقا تصمیم بگیرن وقتی هوابارونی شد همیشه دورهم باشن چی کارداری که یارکی رفته ویارکی شده دوست فلانی رفته وبادشمنش یکی شده مابه کسی چکارداریم بیابشین پیش خودم این روزابیشترکاراسردویواشکی شده بذارزمین وآسمون جاهاشونوبدن به هم دیوونتم بذاربرم به همه ی دنیابگم فقط بدون،بدون توفرقی نمیکنه برام توسرنوشت خط خطیم غصه زیادباشه یاکم بذارسرخواستن تو،توکوچه هادعوابشه هرکسی که دوست داره دادبزنه رسوابشه بذارخیال همه روراحت راحت بکنیم یه جورکه عشق من وتوسرورقصه هابشه بگویکی رودوست داری که اون ازت عاشقتره بگوکه عشق پاکمون ازهمه ی دنیاسره دستای سردموبگیرفقط منودیوونه کن موی پریشون منوفقط بشین وشونه کن فقط واسه خودم بخون فقط واسه خودم بخند حتی فقط واسه خودم خستگی روبهونه کن بوسه توفقط بذارروگلای گونه ی من واسه همیشه سرتوبذارروی شونه ی من تقصیرقلبامون بود،ماکه گناهی نداریم گناهاروبذارپای این دل دیوونه ی من من نمیگم که بدبشی ،خودخواهی روبلدبشی دلت نسوزه واسه ی غریبه های شهرمون سلاماروبشنوی وجواب نداده ردبشی نورقشنگ چشماتوروهفت تاآسمون بپاش بگویه دیوونه ای هست که بامنه تا آخراش تمام دنیا سرجاش فقط منو دوسم داشته با ش موضوع مطلب : چهارشنبه 89 مهر 14 :: 10:7 عصر :: نویسنده : مرضیه عیاری
کاش می دونستم عشق تودوروزه.دلمواسه خودم میسوزه.منی که باتوهمهجوره ساختم.عاشقی روبااسمتوشناختم.منی که دل پیشتگروگذاشتم.بیشترازاین ازت توقع داشتم!موضوع مطلب : چهارشنبه 89 مهر 14 :: 9:45 عصر :: نویسنده : مرضیه عیاری
توکتاب خستگی هام.توخطوط سرنوشتماسم تو گم شدومن باخون دل نوشتمکه تویی تقدیس عشقم برای همیشه بودنواسه ی ترانه خوندن واسه عاشقانه موندنچرادراوج پرستش روی قلبم پاگذاشتیدل به ناباوری بستی رفتی وازم گذشتیدیگه هیچکس مثل من لایق شهرنگات نیستناجی ترانه عشق تاهمیشه باوفات نیستگرچه تودوسم نداری ولی من بازم همونماین منم که تا قیامت پای عشق تو می مونم موضوع مطلب : چهارشنبه 89 مهر 14 :: 9:44 عصر :: نویسنده : مرضیه عیاری
آبی ترازآنیم که بیرنگ بمیریمازشیشه نبودیم که باسنگ بمیریمتقصیرکسی نیست که این گونه غریبیمشایدکه خداخواست که دلتنگ بمیریمموضوع مطلب : جمعه 89 مهر 9 :: 9:37 عصر :: نویسنده : مرضیه عیاری
همیشه نبایدخواسته های خودراازخدابخواهیم:
بلکه بایدبدانیم که خداهمیشه ودرهمه حال مشغول انجام کارهایی برای یکایک بندگان است.
شایدهمه چیزراباهم به آنهاندهد.اماچیزی که باید.میدهد.
چه خوب است به جای این که تمام تمرکزخودرابرآرزوها واهدافمان قراردهیم.ازخدابخواهیم
آنچه خودش برایمان میخواهدآشکارکند.زیرافقط دراین صورت خیروخوشی به دنبال خواهدداشت موضوع مطلب : جمعه 89 مهر 9 :: 9:21 عصر :: نویسنده : مرضیه عیاری
مهدی جان!!ای تک سوار سرزمین عشق!
دوستدارانت در کوچه های بیکسی تورامیجویندوعارفان کوی الهی درانتظارزلال معرفت دیدارتوهستند.زمزمهسکوتشان لقای تورامیجویندودیده های خونبارشان چشم درراه تودارد.ای فروغ دیده های بصیرت!کی میآیی؟ای جلای دلهای غربت گرفته! کجایی؟ای کعبه ی مقصود!!عاشقانت درکدامین شوط.آتش فراقت رابانسیم عشقت خاموش کنندوبرکناره کدامین راهفراقت رابه دیدارت فروریزند.ای گنج نهان!شب هجرانت راباپرتو((انابقیت الله))درمحراب عشق به سپیدیبخش ودلدادگانت راباجام تجلی .باده حضوربچشان!معجزعشقت درکدامین صبح امیدطلوع میکندوگدازه هایجان سوخته راباغروب انتظارالتیام میبخشدوبوی نگارت عالم رابه وجدمی آورد
موضوع مطلب : پنج شنبه 89 مهر 8 :: 9:0 عصر :: نویسنده : مرضیه عیاری
کاش معلم ادبیات میگفت صدباربدی دروغ رابنویسیدتازشتیش یادتان نرود. کاش معلم نقاشی دروغ رامیکشید وبه مانشان می داد. کاش معلم زیست شناسی دروغ راتشریح میکردومیگفت قلبش پرازخاراست. کاش معلم شیمی میگفت دروغ بازمان رسوب نمی کند. کاش معلم فیزیک شدت جریان دروغ را اندازه میگرفت ومی گفت هرمقاومتی دروغ رانابودمی کند. کاش معلم جبربایک معادله ی چندمجهولی بالاخره دروغ را پیدا میکرد وبه ما می گفت درجه ی منفیش چنداست.
موضوع مطلب : |
درباره وبلاگ منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندهای روزانه پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 5
بازدید دیروز: 29
کل بازدیدها: 130823
|