کنار ت گذاشتم؟
باشد از همین کنار میبینمت
ازهمین حوالی هوایت را دارم
از همین نزدیکی
در حوالی نفسهایت
در اطرا ف نگاهت
در رنگ وبوی احساست
درنزدیکی خوابهایت
در پیچ و خم رویاهایت
در زیر سایه راستینت
در دور دست نگاهت
چشم های بی همتایت
دعایت میکنم
امواج بی پایان غم چه سخت بر من تازیانه می زنند
سوز سرد آهم بی رحمانه مرا آتش میزند
دیگر نوری حتی سویی در آسمانم نیست
تاریک و سرد است همراه صدای سوزناک باد پاییزی
ای دردها شمارا به خدا رهایم کنید
ای دل تنگی ها چرا نمیروید
تا چه وقت تا چه روزی تا چه زمانی غل و زنجیر براحساسم باشد
دیگر نای برخواستن ندارم
پیرو فرسوده ام کردی ای نازنین دردم
رهایم کن بگذار تا دمی به حال خود باشم
با چه زبانی بگویم به تو ای درد دلبندم
یا بکش یکسره کن کارم
یا رهایم کن سبک کن بالم..............