یه دخترشاد
دوشنبه 89 شهریور 1 :: 2:13 عصر :: نویسنده : مرضیه عیاری
بوی غربت می دهم اما غریبه نیستم گرچه می دانم عمری در غریبی زیستم مثل رود بستری از این خاک را طی کرده ام تا بفهمم عاقبت در جستجوی چیستم در عبور از لحظه ها بر روی پای اشتیاق لب شکست از خشکی اما همچنان می ایستم دستهایت برگهای عمر سبزم را ربود گرچه اینجا هستم اما در حقیقت نیستم ای فریماه شب تار یاریم کن تا بدانم سایه گمگشته ای از کیستم ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ پ.ن : گفته بودی فردا پشت این پنچره ها غنچه ی می روید و کسی می آید روشنی می آرد دیر گاهیست که من پشت این پنچره ها منتظرم ولی اینجا حتی ردپایی هم نیست پ.ن : و.....................
موضوع مطلب : |
درباره وبلاگ منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندهای روزانه پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 6
بازدید دیروز: 22
کل بازدیدها: 131243
|