"زن " نیستم اگر زنانه پای عشـــــــــــــــقم نایستم!
 من از قبیله ی "زلــــــــــــــــــــیخا" آمده ام ...
 آنقدر عشــــــــــقت را جار می زنم تا خدا برایم کَف
بزند!
 فرقی نمی کند فرشـــــــــــــــــته باشی یا آدم
 یوســــــــــــف باشی یا سلــــــــــــــــیمان!
 قالیچه ی دل من بدون اسم رمـــــــــز ِ نام ِ " تو"
 پـــــــرواز نمی کند ...
 زنـــــــــــــانه پای این عشــــــــــــق می ایستم ...
 مـــــــــــــــــردانه دوســــــــــــــــتم  بدار

وقتی کنارم نیستی...

حسی دارم...

آمیخته با دلتنگی...

کم می آورم...

بازوانی می خواهم که تنگ در برم گیرند...

اما نه هر بازوانی...

فقط حصار آغوش تو...!!!

وقتی عصبانی هستیدمواظب حرف زدنتان باشید

.چون عصبانیت شما فروکش خواهدکرد ولی...

حرفهایتان درذهن وقلب کسی باقی میمانند برای همیشه...

تو کجایی سهراب؟؟؟

آب را گل کردند،چشمه ها رابستند وچه با دل کردند؟؟

صبر کن گفته بودی: قایقی خواهم ساخت،

دور خواهم شد از این خاک غریب....

قایقت جا دارد؟؟؟؟؟؟

من هم از بی مهری اهل زمین دلگیرم.

روی زمین خانه موقتی است و زیر زمین جایگاه ابدی . 

پدربزرگی داشتم

 که عزیز بود و بابا بزرگ صدایش میزدیم

 آری !

 عصر جمعه هفته گذشته مورخه 29 آذر ماه 1392 دار فانی را وداع گفتند البته خیلی مریض بودن ولی خوب خیلی حیف شد خیلی دلم می خواست که هنوز باشن ، مرد خیلی خوب ومومنی بود و حتماً اون دنیا جای خوبی داره ( خدا بیامرزتشون )

نوشتم که بدانی ...

بدانی روزی و روزگاری پدربزرگی بود که همه دوستش داشتند ! همه به برکت وجود او درکنار هم جمع میشدند و میگفتند و میخندیدند ! نمیدانم پس از وجود پر برکتش باز هم درکنار هم ماندنها ادامه دارد ؟

بابابزرگ  مهربونم دلم برات تنگ شده

به تعظیم مردم این زمانه اعتماد نکن

تعظیم آنان همانند خم شدن دوسر کمانست که....

هر چه به هم نزدیکتر شوند تیرش کشنده تر میشود