یه دخترشاد
یکشنبه 89 آبان 2 :: 1:45 عصر :: نویسنده : مرضیه عیاری
باید آهسته نوشت ،بادل خسته نوشت، با لب بسته نوشت،گرم وپر رنگ نوشت ،روی هر سنگ نوشت ،تا بدانند همه،تا بخندند همه که اگر عشق نباشد دل نیست موضوع مطلب : یکشنبه 89 آبان 2 :: 1:45 عصر :: نویسنده : مرضیه عیاری
برگ در انتهای زوال می افتدو میوه در ابتدای کمال،بنگر که چگونه می افتی؟چون برگی زرد؟ یاسیبی سرخ؟موضوع مطلب : شنبه 89 آبان 1 :: 10:42 عصر :: نویسنده : مرضیه عیاری
از آتش پرسیدند محبت چیست؟گفت از من سوزان تر است.
از مهربانی پرسیدند محبت چیست؟گفت از من مهربانتر است.
از خود محبت پرسیدند محبت چیست؟گفت من نگاهی بیش نیستم. موضوع مطلب : شنبه 89 آبان 1 :: 10:29 عصر :: نویسنده : مرضیه عیاری
چو عطر نغمه کزچنگم تراود بتاب آرام ودر ابر هواشو به انگشتان سرگیسو نگه دار نگه در چشم من بگذار وبردار فروکش کن! نیایش کن ! بلور بازوان بر بند و واکن ! دو پابرهم بزن ،پایی رها کن بپر پرواز کن! زجمع آشنا بیگانگی کن چو دود شمع شب از شعله برخیز گریز گیسوانبر بادها ریز بپرداز! بپرهیز! چو رقص سایه ها در روشنی شو چو پای روشنی در سایه رو گهی زنگی بر انگشتی بیاویز نوا ونغمه ای با هم بیامیز دل آرام !میارام ! گهی بر دار چنگی به هر دروازه رو کن سرهر رهگذاری جستجو کن به هر راهی نگاهی! به هرسنگی درنگی! برقص و شهر راپر های وهو کن! موضوع مطلب : جمعه 89 مهر 30 :: 10:16 عصر :: نویسنده : مرضیه عیاری
چقدردر کلمات حضور داری هر کلمه ای که بال زنان می آید و مینشیند بر لبهایم رنگ وبوی تو رادر جان من می پراکند.تو درتمام کلمات منتشر هستی. موضوع مطلب : جمعه 89 مهر 30 :: 9:36 عصر :: نویسنده : مرضیه عیاری
وقتی حس زیبایی داری وبه چشمانت درآیینه با عشق مینگری یقین داری کسی در آن سو با عشق به تو نگاه میکند موضوع مطلب : پنج شنبه 89 مهر 29 :: 10:8 عصر :: نویسنده : مرضیه عیاری
بین دو راهی موندم تو کوچه های غربت،انگار که نانداره پاهام برای حرکتمینویسمروی دیوار ازدرد این غریبیاز اون روزای رفتهروزای ناشکیبیاز بوی خوب گلها تو باغچه ی محبتاززخم کهنه ی دل تو روزگار غربتاز سرزمین غمها نامه برات نوشتمتا که تو هم بدونی چی شده سرنوشتم
موضوع مطلب : |
درباره وبلاگ منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندهای روزانه پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 27
بازدید دیروز: 33
کل بازدیدها: 132071
|